قوله تعالى: «و کل إنسان ألْزمْناه طائره فی عنقه» هر مردمى را در گردن او کردیم بخت او که از و چه آید و باو چه رسد از کرد او، «و نخْرج له یوْم الْقیامة» و بیرون آریم او را روز رستاخیز، «کتابا یلْقاه منْشورا (۱۳)» نامه‏اى که در دست او دهند و بر وى آرند گشاده.


«اقْرأْ کتابک» نامه خویش بر خوان، «کفى‏ بنفْسک الْیوْم علیْک حسیبا (۱۴)» امروز تن تو بر تو داورى تمامست.


«من اهْتدى‏ فإنما یهْتدی لنفْسه» هر که بر راه راست رود خود را رود، «و منْ ضل فإنما یضل علیْها» و هر که در گمراهى رود خود را رود و زیان بر خود آرد، «و لا تزر وازرة وزْر أخْرى‏» و هیچ بارکش بار بد کس نکشد، «و ما کنا معذبین» و ما هرگز عذاب کننده کس نبودیم، «حتى نبْعث رسولا (۱۵)» تا پیش رسولى نفرستادیم.


«و إذا أردْنا أنْ نهْلک قرْیة» و هر گاه که خواهیم که شهرى را و قومى را هلاک کنیم، «أمرْنا متْرفیها» بیشتر ایشان را انبوه کنیم و توان دهیم و نعمت، «ففسقوا فیها» تا در بطر و نخوت فاسق شوند، «فحق علیْها الْقوْل» و عذاب بر ایشان واجب گردد «فدمرْناها تدْمیرا (۱۶)» و بر کنیم ایشان را از دیار و وطن و هلاک کنیم.


«و کمْ أهْلکْنا من الْقرون منْ بعْد نوح» و چند هلاک کردیم و تباه گروه گروه از جهانداران از پس نوح، «و کفى‏ بربک بذنوب عباده خبیرا بصیرا (۱۷)» و بسنده است خداوند تو بدیدن جرمهاى بندگان خویش «منْ کان یرید الْعاجلة» هر که این گیتى شتابنده را و این جهان پیشین را مى‏خواهد و میجوید، «عجلْنا له فیها ما نشاء» فرا شتابیم او را در آنچ خواهیم، «لمنْ نرید» او را که خواهیم، «ثم جعلْنا له جهنم یصْلاها» آن گه دوزخ او را سرانجام کنیم تا رسد بآتش، «مذْموما مدْحورا (۱۸)» نکوهیده، رانده.


«و منْ أراد الْآخرة» و هر که آخرت میخواهد و سراى پسین، «و سعى‏ لها سعْیها» و آن را کار آن کند، «و هو موْمن» و گرویده بود خداى را تعالى بیکتایى شناسا، «فأولئک کان سعْیهمْ مشْکورا (۱۹)» ایشان آنند که کار که کردند آن از ایشان پسندیده آید و پاداش داده.


«کلا نمد» همه را عطا فرا عطا مى‏پیوندیم، «هولاء و هولاء» هم اینان را که آشنااند و هم ایشان را که بیگانه‏اند، «منْ عطاء ربک» از عطاء خداوند تو، «و ما کان عطاء ربک محْظورا (۲۰)» و عطاء خداوند تو از هیچکس باز گرفته‏ نیست و باز داشته نیست


«انْظرْ کیْف فضلْنا بعْضهمْ على‏ بعْض» در شگفت نگر که چون فضل دادیم ایشان را بر یکدیگر، «و للْآخرة أکْبر درجات» و سراى آن جهانى مه در کما بیشى، «و أکْبر تفْضیلا (۲۱)» و مه در افزونى دادن بر یکدیگر.


«لا تجْعلْ مع الله إلها آخر» بالله خدایى دیگر مگیر و مدان، «فتقْعد» که بنشینى و بمانى، «مذْموما مخْذولا (۲۲)» نکوهیده و فرو گذاشته.